نیما از حافظ مهم تر است
یادداشت؛ مفتون امینی: چند وقتی است از گوشه و کنار می شنوم که عده ای نیما را انکار می کنند. به نظر من فقط اشخاص کج تاب می توانند نیما انکار کنند. در واقع انکار نیمای در تاریخ به مثابه ی انکار یک تحول ادبی بزرگ در این سرزمین است .نیما در بین شاعران ایران زمین از مهمترین ِ شاعران به شمار می آید. حتی به زعم من، نیما از حافظ نیز مهم تر است.حافظ بزرگ است ولی تحولی که نیما ایجاد کرده هیچ شاعر دیگر ایرانی نتوانسته این چنین تحول ساز باشد. حتی رودکی نیز این قدر مهم نبوده است.نیما به همین لحاظ اصلا قابل قیاس نیست.
نیما به عنوان پدر شعر نو ایران به لحاظ جایگاه ادبی دارای شان ، منزلت و مقامی است که بررسی آن مستلزم تقسیم بندی زیر است.
الف: نیمای در تاریخ
ب: نیمای در صحنه
نیمای در تاریخ
اگر اشخاصی در طول تاریخ ادبیات این سرزمین ، نیما را انکار کرده اند بیانگر کج تابی آن ها بوده است. همان طور که اشاره شد نیمای در تاریخ به هیچ عنوان قابل انکار نیست.
آیا شخصی مثل نیما که تاثیر گذار بوده و به شکلی اسباب تحول در شعر را پدید آورده است قابل انکار است؟بی گمان در این بین هر کسی که دست به انکار نیمای در تاریخ بزند اقدام به انکار خود کرده است.
نیمای در صحنه
اگر چه نمی توان نیمای در تاریخ را انکار کرد اما می توان نیمای در صحنه را مورد نقد و بررسی قرار دارد و آرا، نظرات و شعرهایش را به چالش کشید.
با این تفاسیر باز می توان نیمای در صحنه را به دو قسمت گروه بندی کرد:
الف: از نظر الگو برداری
ب: از نظر ایده برداری
از نظر الگو برداری:
برای مثال وقتی به مجلات زنان نگاه می کنیم در برخی از صفحات مشاهده می کنیم که ورق هایی را به صورت الگو ضمیمه کرده اند. خانم ها این الگو ها را بر می دارند و روی پارچه می گذارند و بر اساس خط و خطوط مندرج در الگو پارچه را برش می دهند. در شعر نیمایی هم من معتقدم فقط اسماعیل شاهرودی بود که در شعرش چنین روندی را پیمود . البته من خود مخالف این هستم که کسی بر اساس الگوی شعر نیمایی بخواهد، اثری ارایه دهد.
البته تا حدودی آن هایی که در وزن انقباضی شعر می سرودند مانند فرخ تمیمی ،محمدعلی سپانلو و در دوره ای از تاریخ م.آزاد به لحاظ طول مصرع ها توانستند به مانند منظومه ی مانلی نیما، شعر بگویند اما به هر حال الگو برداری از شعر نیما در دوره ی کنونی پذیرفتنی نیست و به عبارتی می توان افرادی را که اقدام به الگو برداری می کنند محکوم کرد.
از نظر ایده برداری:
به زعم من همان قدر که الگو برداری محکوم است اما ایده برداری محکوم نیست چرا که ما نمی توانیم مثلا شاملو را در شعر سپید به خاطر ایده ای که از آراء،نظرات و پیشنهادهای نیما گرفته محکوم کنیم.
بینش عینی، بینش ذهنی
بینش عینی:
ایده برداری شاملو از نیما جایی اتفاق می افتد که نیما می گوید : کلمه ها باید در دست شاعر باشند نه این که شاعر در دست کلمه باشد.
بینش ذهنی:
نیما جزئیات را در شعر مطرح می کند و شاملو بر همین اساس در شعر از مسائل و مفاهیم کلی به سمت مسائل و مفاهیم جزئی می رود. شاملو سعی می کند بر اساس نظرات نیما میدان دید تازه ای را رو به روی مخاطبانش قرار دهد. نیما معتقد بود “این جزئیات است که می تواد خصوصیات ابژه را دقیقا ترسیم کند. تشبیه زلف نگار به شب، و چشم او به نرگس ، یک کلی بافی است” نیما می گوید هنرمند باید به دور از این کلیشه ها، اولا”ابژه” را با چشم خود، و نه با چشم گذشتگان، ببیند. و ثانیا ، در توصیف و انتقال آن، با ذکر جزئیات از همه ی لوازم جسم سود جوید در واقع از چیزهای دیدنی نشدنی بپرهیزد.
ایده برداری شاملو از نیما:
از نظر ایده برداری، نیما ایده های ماندگاری دارد که در طول زمان چهره های بسیاری از او ایده گرفتند. برای مثال شاعرانی چون شاملو،فروغ،سهراب و … به اشکال مختلف از نیما ایده گرفتند. شاملو اگر چه پس از دوره ای راه خود را از نیما جدا کرد اما شعر سپید شاملویی را باید ایده ای برگرفته از نظرات و آراء نیما دانست.
شاملو در دوره ای که راه خود را از نیمایی سراها جدا کرد یعنی از مجموعه ی سوم اش “باغ آینه” مخاطبان شاهد ایده ای به نام شعر سپید شاملویی بودند. البته شاملو شعرهایی خوبی در قالب نیمایی داشت. اما در خاطر داشته باشیم اگر چه عنوان شد شاملو از نیما ایده گرفت اما شعرش متاثر از شاعرانی چون پل الوار و مایاکوفسکی بود.
شعر سپید شاملویی از شعر “آغاز” شروع می شود. شاملو خط اش را همین جا از نیما جدا می کند.
احمد رضا احمدی از هیچ کس ایده برداری نکرد:
روند حرکت شعری احمد رضا احمدی در میان شاعران بعد از نیما خاصه آتشی ، نصرت ، اخوان و … قدر متفاوت بود به این خاطر که احمد رضا سوررئالیسم شعر را تبدیل کرده به سوررئالیسم نثر. کتاب هایی که احمد رضا در طول سال های اخیر منتشر کرده به زعم من بیشتر از آن که شعر سوررئالیستی باشد ، نثر سوررئالیستی است.
احمد رضا احمدی بر خلاف شاملو ایده برداری از نیما نکرد. احمد رضا احمدی به نظر من از هیچ کس ایده برداری نکرد بلکه این شکل شعری او از ابتدا در غریزه ی شاعری او بوده است.
تکلمه:
پس باید نیما یکی از تحول سازان شعر در ایران دانست. جایگاه او بسیار ارزشمند است اما شان و منزلت این جایگاه نباید دلیلی باشد تا آراء و اندیشه ی او نقد نشود. به گمان من جریان های شعری بعد از نیما هیچ کدام در صدد آن نبودند که از نیما عبور کنند در واقع اگر هم عبوری بوده این عبور بسیار محترمانه انجام گرفته است.
به هر حال بعد از نیما به واسطه ی جریان های ادبی حاکم در ایران اشعاری به تاثیر از این جریان ها سروده شده است که در چارچوب شعر نیمایی نمی گنجد بر این اساس شعر بعد از نیما نیز رویکرد تحول گرایانه ای داشته است و نمی توان عنوان کرد هدف این جریان ها انکار شعر نیما بوده اگر هم عبوری بوده این عبور از انکار عاری بوده است.
بدون نظر! اولین نفر باشید